1- منفي بافي
وسوسهي
فكري خطرها دارد كه از جملهيآنها اين است كه انسان منفيباف ميشود. بعضيها در
خودشان، در ديگران مثبتات را نميتوانند ببينند آنچه ميبينند منفيات است كه چه
چيزهايي را ندارد. درصدد اين نيست چه امتيازهائي دارد و درصدد اين است كه چه عيبهائي
دارد. هميشه ميرود روي عيب خودش، رفيقش، جامعهاش و اين خطرناك است و بسيار هم
پيدا ميشود.
اثر
ديگر اينكه اگر حال منفيبافي برايش پيدا شد ديگر نميتواند ترقي كند؛ رشد پيدا
كند. گناه آنهم بزرگ است. منفيباف نظير مگش است زيرا مگس اگر در يك باغي از گل
باشد ميگردد جاي كثيفي پيداكند آنجا بنشيند. مثلاً بدن شما تميز باشد مگس با آن
كاري ندارد. اما اگر جاي زخمي، يا جراحتي در بدن باشد مگس آنجا مينشيند. بعضي از
انسانها مثل مگس هستند اگر منفيبافي براي آنها ملكه شودبنابر قانون تجسم عمل
افعالش براي ملكه ميسازد. ملكه براي او هويت ميسازد و در روز قيامت بهصورت يك
مگس وارد محشر ميشود.
به
همهي شما مخصوصاً به خانمها سفارش ميكنم مواظب باشيد منفيباف نباشيد مواظب
باشيد مثبتات شوهرتان را ببينيد. به آقايان ميگويم مواظب باشيد مثبتات خانمتان را
ببينيد. دنبال اين نباشيد يك نقصي از او پيدا كنيد. بلبل باشيد. هميشه روي گل
بنشينيد. دنبال گل باشيد. دنبال نقاط مثبت باشيد. مگس نباشيد و دنبال كثافت، عيبها
نرويد. انسان معمولاً بيوفاست. شما اگر يك عمر خوبي به خانمت بكني اما يك روزي
يك دادي سر او بزني تمام آن خوبيها فراموش ميشود. اين خانم اگريك زن خانهداري
باشد، يك زن شوهردار و بچهداري باشد يك عمر خوبي كند اما يك روز كه نشد آنگونه
كه شوهرش ميخواهد بشود شوهر كه وارد خانه ميشود همه چيز را فراموش ميكند و
رفتار او عوض ميشود و اين سرچشمه ميگيرد از اينكه انسان وفا ندارد اتفاقاً قرآن
هم از انسان گله دارد ميفرمايد:
«قتل
الانسان ما اكفره»[1]
مرده
باد اين انسان كه چقدر بيوفاست. بنابراين تقاضا دارم منفيباف نباشيد.
2- بينشاطي
يكي
ديگر از آثار وسوسهي فكري اين است كه انسان از زندگي خسته و بينشاط ميشود و به
فكر اين است كه چرا به اين دنيا آمد و اگر بيدين باشد، خدانشناس باشد به فكر
خودكشي ميافتد. اين خودكشيها كه بعض اوقات پيدا ميشود و در ممالك غربي خيلي
ديده ميشود از اينجا سرچشمه ميگيرد يعني وسوسهي فكري دارد مينشيند فكر ميكند
فكرش به جايي نميرسد وقتي فكر به جايي نرسد از زندگي خسته ميشود خودكشي ميكند.
اين
سؤالي است كه بعضي جوانها دارند كه ما براي چه به دنيل آمديم؟ منشأ اين سؤال از
نظر روانشناسها وسوسهي فكري است. نشاط ندارد. از زندگي خسته است. سردرگمي دارد.
نميداند براي چه به دنيا آمده است. وقتي هم كه در فراخور فكرش براي او صحبت كني
كه براي چه به دنيا آمدهاي آن وسوسهي فكري نميگذارد قانع شود. بعد دو دغعه ميگويد
اين كه نشد! اگر ما نيامده بوديم بهتر نبود؟!
يادم
نميرود يك نويسندهاي يك جملهي خوبي گفته بود. گفته بود يك روز صبح از خواب
بيدار شدم. به اندازهاي بينشاط و نگران بودم گفتم اي واي يك روز ديگري هم در جلو
دارم. ميگويد اتفاقاً روزنامهاي در جلو من بود دو مطلب را در روزنامه ديدم كه ضد
يكديگر بودند و عجيب بود. يكي اين بود كه كسي خودكشي كرده بود اما عجيب خودكشي
كرده بود. زخم معده داشته و كارد زده شكم خود را پازه و معده را بيرون كشيده
انداخته دور و گفته ميخواهم يك دقيقه بدون تو زندگي كنم. پس از يك دقيقه مرده
است. ميگويد آن طرف روزنامه را ديدم كه خانمي مقالهاي دارد ميگويد
الحمدلله صبح به صبح كه از خواب بيدار ميشوم
يك روز با نشاطي را در پيش رو دارم. خدا را شكر ميكنم كه عمر به من داد و توانستم
يك روز ديگري هم در پيش رو داشته باشم. اين نويسنده ميگويد من فكر كردم كه اين
نشاط اين خانم و آن خودكشي ديگري و اين بينشاطي و غم و غصهي من از كجا سرچشمه ميگيرد.
ديدم همه از اين است كه وسوسهي فكري دارم يعني به عبارت ديگر از خستگي و نفهميدگي
در زندگي است و اثر وسوسهي فكر است.
3 ـ
بدگماني
اثر
مهمتر از اين دو اثرِ سوء اين است كه اگر انسان وسوسهي فكري داته باشد سوءظني ميشود
اول سوءظن به خانه است و بعد سوءظن به اجتماع و كمكم سوءظن به خدا، پيغمبر، قرآن
و ائمهي طاهرين«علیهم اسلام» پيدا ميكند
و بالاخره همين سوءظن او را كافر ميكند. سوءظن از شيطان است و شيطان به كم قانع
نيست اما از كم شروع ميكند و وقتي او را رها ميكند كه به هفت طبقه جهنم برساند
آن وقت انسان را رها ميكند و او را مسخره كرده ميگويد خودت به اينجا آمدي چه كار
به من داري؟ وسوسهي فكري كه انسان را سوءظنّي كند اينچنين است اول از كم شروع ميشود
اما اين كم زياد ميشود و به سوءظن به خدا و پيغمبر و قرآن و ائمهي طاهرين «علیهم
اسلام» ميرسد.
پي
نوشت ها:
[1].
سورۀ عبس آيه 17 ترجمه: كشته باد انسان چقدر ناسپاس است.